جدول جو
جدول جو

معنی بخاک سپردن - جستجوی لغت در جدول جو

بخاک سپردن
(مُ)
پنهان کردن در خاک. زیر خاک نهفتن.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ)
بخاک رساندن. پست کردن:
چو مارا بود یار یزدان پاک
سر دشمنان اندر آرم بخاک.
؟
و رجوع به خاک شود
لغت نامه دهخدا
(مُ صَ لَ)
ترکیبی است که به هنگام تودیع گویند: بخدا سپردم، در پناه خدا. بسلامت بروی
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ ذَ)
اعتماد داشتن خواه بخود، خواه بدیگری. (از آنندراج) :
بود شهره دنیا به بی اعتباری
چرا اینقدرها به او می سپاری ؟
مخلص کاشی (از آنندراج).
آنقدرها که سپرده ست بخود خصم دغل
غیر خود را عجبی نیست نگیرد بحساب.
محسن تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
مرکّب از: ب + راه + سپردن، نفرین و دعای بد کردن مثلاً سیدی بکسی گوید که ترا براه جد خود سپردم یعنی باطن جدم ترا خواهد زد و نیز گویند براه اجاغم سپردند و اجاغ بمعنی دودمان است. (آنندراج) :
کسی که منع تو از راه خانه ما کرد
چو چشم منتظرانش سپرده ایم براه.
قدسی (آنندراج)،
لغت نامه دهخدا
(مُ رَزَ)
خاک کردن. پشت کسی را به خاک رساندن. به اصطلاح کشتی گیران حریف را بر زمین نواختن و از جا برداشته به هر دو دست و دو پا مثل چاروا استاده کردن. (آنندراج) :
چه شود گر به زمین آری و در خاک کنی
با فلک کشتی خصمانۀ خود پاک کنی.
میرنجات.
لغت نامه دهخدا
(مُ حَ صَ)
در خاک بردن. به گور بردن. (آنندراج). بخاک سپردن. دفن کردن مرده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا